دردِ دِل بــــــــا کاغـــــــــذ

....بایـــد برای ســـوخـــتنم چـــاره ای کنم

دردِ دِل بــــــــا کاغـــــــــذ

....بایـــد برای ســـوخـــتنم چـــاره ای کنم

هنوز می تپد این دل برای تو... مـــــــــادر

    

وقتی جوانی از دنیا می رود دلمشغولی همه این است که چطور به مادر او بگویند... 

آخر چه کسی دلش می آید خبر مرگ پسر را به مادر دهد آن هم مادری که هر روز نگاهش را به در دوخته تا او برگردد...

اما او مادر است...

 قبل از اینکه چیزی به او بگویند چند روزی ست دلشوره امانش را بریده...

با هر صدای در، از جا می پرد... گویی منتظر خبری ست...

و بالاخره فهمید دلشوره هایش بی دلیل نبوده...و دستانش باید تا ابد در حسرت نوازش فرزند غصه دار بماند...

مادر شهید "سید محمد محمدنژاد" به میل خود تصمیم گرفت فرزندش را غسل دهد...

باورش سخت است...

آخر مادر حاضر است خار به چشم خودش برود اما فرزند کوچکترین دردی نداشته باشد...

با یک تب ساده چون پروانه دورش می چرخد...

تمام آرزویش دیدن خوشبختی وسلامتی اوست...

بیشتر از خود، او را دوست دارد... اما چه می شود که یک مادر شهید چنین می کند...

جنازه فرزند را دید و حرفی از فراق نزد.. او را غسل داد و آماده ی وصال کرد...

شاید با دیدن پیکر فرزند آنچنان شیون نکرد اما دلش غرق شیون و زاری بود وفقط خدا از دل پرخون او خبر دارد...

هنگامی که شهید را در قبر گذاشتند از او خواست که سلام مادر را به حضرت زهرا برساند واز او بخواهد در قیامت  شفاعتش  کند...

عزیزترین دارایی اش را تقدیم کرد همانطور که امام حسین علی اکبرش را...

اگر از او می پرسیدند چه احساسی داری شاید همچون حضرت زینب می گفت جز زیبایی چیزی نمی بینم...

جز زیبایی چیزی ندید چون عزیزترین دارایی اش را تقدیم کرد...

و وای به حال من که با هر اتفاق کوچک  صدای شکوه ام بلند می شود...

آن مرغ خوش آواز چه زیباست به پرواز
مبهوت منم خیره در او چشم و دهن باز
 بــر خاک مـنم بسته و در بنـد حصاری
در حسـرت پــرواز ســر از پا هـوس و آز
گر حسرت پرواز به دل ماند عجب نیست
مـرغ قـفسـم نـیست مـرا لایــق پرواز

 

نظرات 7 + ارسال نظر
محمدرضا شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:13 ق.ظ http://mamreza.blogsky.com

سلام.
بسیار عالی .موفق باشید
شهدا یار و یاورتون باشن

مهدیه دوشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 05:29 ب.ظ http://www.mahfel-ba-shohada.blogfa.com

بزرگی به بزرگی دیگر می‌رسد و از او تقاضای نصیحت و موعظه می‌کند.

می‌فرماید: مرنج و مرنجان.

می‌فرماید: مرنجان را می‌فهمیم و می‌توانیم کاری کنیم که مردم از ما رنجش و آزرده خاطر نشوند، ولی درمورد مرنج، این کار خیلی مشکل است، چطور می‌شود وقتی کسی که اهانت کرد، یا اسباب ناراحتی به وجود آورد، انسان خود را کنترل کند و ناراحت نشود، به طوری که هم ناراحتی را بروز ندهد و هم خودش را نرنجاند؟

فرمود: اگر انسان همواره خودش را کسی نداند، هیچ وقت رنجش پیدا نمی‌کند.

همچنین از او نقل شده که فرمودند:”خلاصه و لبّ اخلاق در دو کلمه است: مرنج و مرنجان”

از مردمک دیده بباید آموخت

دیدن همه کس را و ندیدن خود را

ازخودراضی نباشیم، فکر نکنیم به جایی رسیده‌ایم و دیگران را پست‌تر از خودمان بدانیم. همین!

قاصد گمنام سه‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 03:06 ب.ظ http://sarbandeasheghi.blogfa.com

بار سنگینی بر دوش ماست . . . رفتند تا بمانیم

*****
« شهید حسن نور سعادت »

وجود امام در این زمان میان ملت ما نعمتی است گرانبها ،

و بر همه کس واجب است که قدر این نعمت را بدانند .

....................................
سلام علیکم . . .

ممنون از حضورتون .

به امید دیدار مجدد در سنگر معراج نامه شهدا

یاعلی مدد

در راه مانده سه‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:03 ب.ظ http://ebnalsabil.ir

دل مرده ام قبول ولی ای مسیح من
یک جمع هم زیارت اهل قبور کن
..ومن الله التوفیق

واصبروا سه‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:17 ب.ظ http://vasbero.blogfa.com

:( مادر... فاطمیه...یاحسین
حسین چه کشید از ...

خط ممتد چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:30 ب.ظ http://khattemomtad.blog.ir

فکر کردن بهش هم برای ما سخته...

محمدنبی دوشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:48 ب.ظ

سلام

مرغ قفسم نیست مرا لایق پرواز----- خیلی دل شنو است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد